کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
دهی است از دهستان دژگان بخش بستک شهرستان لار واقع در 132 هزارگزی جنوب خاوری بستک و 2 هزارگزی شوسۀ لار به لنگه. هوای آن گرم و دارای 243 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان دژگان بخش بستک شهرستان لار واقع در 132 هزارگزی جنوب خاوری بستک و 2 هزارگزی شوسۀ لار به لنگه. هوای آن گرم و دارای 243 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کنایه از پادشاه و این ترجمه ظل اﷲ است. (آنندراج). پادشاه عصر. (ناظم الاطباء) : اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو تویی سایۀ خدا. سعدی (گلستان). رجوع به سایه شود
کنایه از پادشاه و این ترجمه ظل اﷲ است. (آنندراج). پادشاه عصر. (ناظم الاطباء) : اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو تویی سایۀ خدا. سعدی (گلستان). رجوع به سایه شود
کنایه از مهتر زکریا که از دست قوم گریخته به اغوای شیطان در تنه درخت پنهان شده بود و از نشان دادن آن علیه ما علیه در آن درخت، درخت را با آن علیه السلام دوپاره ساختند. (از بهار عجم) : بهوشمندی آن سایه خفت نخل حیات که دیده باز کند در کشاکش منشار. عرفی (از بهار عجم)
کنایه از مهتر زکریا که از دست قوم گریخته به اغوای شیطان در تنه درخت پنهان شده بود و از نشان دادن آن علیه ما علیه در آن درخت، درخت را با آن علیه السلام دوپاره ساختند. (از بهار عجم) : بهوشمندی آن سایه خفت نخل حیات که دیده باز کند در کشاکش منشار. عرفی (از بهار عجم)